تخت جمشید مثل هیچ کجا نیست

برای شناخت شگفتی های تخت جمشید با تورکده همراه باشید. همان طور که می دانیم امپراطوری هخامنشی سرزمین های وسیعی را زیر پوشش خود داشت. از پاکستان در شرق تا مصر در غرب و همینطور دریای آرال در شمال اقیانوس هند در جنوب. واضح است که حکمرانی در چنین گستره وسیعی تنها تنها به واسطه مقر فرماندهی در سرزمین پارس امکان پذیر نبود بلکه این سرزمین پهناور به مناطقی کوچک تر تقسیم می شد که هر کدام تحت سیطره حکمرانان محلی یا همان ساتراب ها بودند. به این ترتیب، سطحی از استاندارد تعریف شده بود. پرسش این است که آیا اتحاد و یگانگی در هنر و معماری نیز تبلور یافته بود؟ به عبارت دیگر، آیا این یکجوری در سابقه فرهنگی این دوره هم نمود داشته است؟ در یک سطح، یک نمونه مشخص معماری و مصنوعات در سر تا سر امپراطوری مشاهده می شود. اغلب در آرایه های معماری ساختمان های عمومی و رسمی که نمونه بارز آن در سرستون های آپادانا قابل تمایز است و در جای جای گستره امپراتوری آثار آن بر جای مانده است. به ویژه در بناهای بسیار بزرگ که تاکیدی است بر دوره پارسی و این آثار در لبنان کنونی هم قابل مشاهده است. مطالعات پیکرنگاری این اقلام، تصویر لباس مردمانی از پارس و مادها را نشان می دهد که متعلق به دوره هخامنشیان است. شمشیر های کوچکی که در غلاف هستند و یا جواهرآلات رنگارنگ و خاتم کاری شده و یا پیاله های طلا و نقره، همگی نشانه هایی از این دوره هستند. همین طور از تصاویر واضحی که از سنگ نگاره های آن دوره به جای مانده است نمایندگانی از اقوام گوناگون که در امپراتوری می زیند هدایایی در دست دارند. برخی دستبند ها و جواهراتی منقوش به سر حیوانات، و برخی از حکمرانان نیز در کمال فروتنی مصنوعات مجللی را در دست دارند. این چنین آثاری را به ندرت در بازمانده های سایر تمدن ها می توان یافت. برخی از این آثار تنها مختص به دوره هخامنشیان هستند و برخی دیگر در گستره امپراتوری مشابهت های فراوانی با یکدیگر دارند. اما تصویر یگانگی و یک جوری فرهنگی در گستره امپراتوری هخامنشی در هم تنیده است. در بخش های مرکزی امپراتوری نفوذ قوی هخامنشیان را میبینیم و در بخش های دور دست تر به نظر می رسد زندگی سنتی محلی جریان داشته بود. این تنوع فرهنگی در دوره هخامنشیان به طور آشکار قابل تشخیص است.
دشت مرغاب، خاستگاه تمدن پارس
کار عقلایی است که هر پژوهش باستانی شناسی در دوره هخامنشیان از قلب سرزمین پارس آغاز شود. از فارس در این استان سایت های متعددی وجود دارد. قدیمی ترین ان پایتخت امپراتوری یعنی پاسارگاد است که توسط کوروش بنیان گذاشته شد.
این جا در 40 کیلومتری پرسپولیس قرار دارد. بقایای ساختمان های متعددی که در دشت مرغاب هنوز رگه هایی از تمدن این دوره را می توان مشاهده نمود. مرغاب نام دشتی است که محوطه پاسارگاد مقبره کوروش بزرگ را احاطه کرده است. آن طور که گئورگ فریدریش گروتفند گفته است، دلیل نامیدن این دشت به نام مرغاب، این است که چشمه ای در این دشت جاری است که پرندگان سیاه و قرمز سار مانندی را در گله های انبوه به خود جذب می کند. بدین جهت این دشت مرغاب به معنی آب مرغان نام دارد. این پرندگان ملخ می خورند و بدین صورت دفع آفات زمین های کشاورزی می کنند که از این جهت بسیار محبوب اهالی این دشت بوده اند. هنگامی که کورش در سال 545 پیش از میلاد سارد ( پایتخت لیدی، شهری در غرب ترکیه امروزی) را به تصرف در آورد تحت تاثیر بناهای مرمرین شاهان لیدی قرار گرفته است. او همان زمان شماری از اساتید اهل لیدی و آسیای صغیر را در پاسارگاد به کار گماشته است. معماری پاسارگاد تاثیر مناطق همجوار همانند آشور و مصر را به خوبی بازگو می کند.

تخت جمشید

برای رسیدن به پارسه ( تخت جمشید) کافی است خود را به شهر ( مرودشت) در فاصله 40 کیلومتری شیراز به سمت اصفهان برسانید. فاصله مرودشت از تهران حدود 930 کیلومتر است. تخت جمشید صحنه ی مخابرات و پیروزی های اولیه هخامنشیان – پشت بر کوهی ناهموار و رو به دشتی پهناور و بارور دارد که کوه ها در میانش گرفته اند. واقعیتی که از شبکه آبیاری و فاضلاب زیرزمینی اش هویداست. این جا به شکل یک مجموعه واحد طراحی شده است. تخت جمشید، دارای دهنه هایی است درست مطابق کارکرد بعدی آن. سکوی بزرگی به ابعاد 280 در 500 متر که بخشی خاکبرداری و بخشی پر شده در احاطه دیوار حایلی قرار دارد، که در عین حال برای دفاع هم کارکرد داشته است. این دیوار با بلندای 12 تا 18 متر از تخته سنگ هایی ساخته شده که طول برخی به 15 متر و وزن شان به 30 تن می رسد و آن ها را بدون ملاط و قید آهنی کار گذاشته اند به طوری که گاه درزها ناپیداست.
چیزی که در نگاه اول در بازمانده های تخت جمشید جلب نظر میکند، کتبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایار شاه و سنگ نگاره هایی است که تمامی تصاویر به گونه ای ملموس باوقار است! در آن ها احساس آگاهی از حضور آسمانی به چشم می خورد. جامه ها تلخیص و گاه کاملا ساده شده و آرایش اصلی آن ها چین زیبای پارچه هاست.
نمادهای تخت جمشید، معانی فرانسوی واقعیت 
مجسمه های تخت جمشید حاکی از معانی فرانسوی واقعیت است. آرتور پوت در کتاب معماری ایران Persian architecture سبک و سیاق معماری هخامنشی را با مجسمه های آشوری مقایسه می کند و می نویسد: ( این معماری بر خلاف حجاری های آشوری به جای تندی و نخوت، نظم، برازندگی و تناسب آفریده اند. انسان احساس می کند که به یک مقیاس دست یافته که در آثار آشوری فرراموش شده بود. حتی گاو نرهای عظیم با سر آدمی که پاسدار درگاه ها یا بر سر ستون هاست با همه هیبت و سهمناکی که باید داشته باشند تا حدی به دست پیکر تراشان، حالت انسانی یافته اند. حالت ایستادن این هیولاها در دروازه ملل محکم و با روح است. با بال های عظیم که هم چون بادبزنی رو به بالا بر افراشته شده و حالتی برازنده و گوش به زنگ دارند. در مقام مقایسه، نگهبانان مشابه کاخ های آشوری جثه ای سنگین و نسبت به آن ها بی جنبش و بال ها راست، بی حالت و حالت نمایش وحشیانه دارند.)
نمادها در همه جای این تالار با شکوه ماهیت نیایشی دارد. جام های وارونه نیلوفر آبی مظهر کمال و نیروی حیات بخشی است. سر ستون های ایوان آپادانا نمایش درختان خرما با چتر برگ های آویزانش است. در آن سوتر پیچک های بالارونده نشانه ای از شکوفایی است. تصویر آرام اهورامزدا از حلقه آسمانی بالداری در برابر یک فضای صاف نمایان می شود. شخصیتی آرام ولی جدی که رحمت خدا را نثار بندگانش می کند. تصویری که بسیار دیده ام شیر خشمگینی است که در حال دریدن گاو نر است. آرتور پوپ در این باره معتقد است: ( شیر (اسد) معرف گرمای تابستان است که برای مقابله با بارش های سنگین زمستانی و سیل هایی که گاو (پور) موجب می شود به مقابله برخاسته است.)
آرتور پوپ تاکید دارد که عقیده متداول که تخت جمشید را در وهله اول مجموعه از کاخ های جالب می داند که در پایتخت یک امپراتوری بزرگ ساخته شده تا عظمت سیاسی را اظهار و غرور شاه را اقناع کند، یک فکر غربی است: فکری مبتنی بر ظواهر امور، الفاظ و اصول تعلقی. این بینش قادر به درک ستارگان، ذوق ها، بینش ها و امیدهای شرق باستان نیست که از اعتمادی دیرینه بر عواطف و نمادها زاده شده اند. تخت جمشید به شیوه ای سنتی، کامیابی ها و قدرت شاهان هخامنشی را مغرورانه بیان می کرد، ولی در عین حال بر منصب آسمانی شان هم تاکید داشت. این یک زیارتگاه دودمانی بود و نه هرگز پایتخت سیاسی. هیچ کدام از هزاران سندی که در آن جا به دست آمده سیاسی نیست و محل آن برای حکومت بر یک امپراتوری مناسب نبود. شاهان بزرگ جز به ندرت در آنجا اقامت نمی کردند، که آن هم فقط موقتی بود، شوش، بابل و اکباتان که همه در محل های کار آمدترین قرار داشتند، مقر حکومت بودند. در حقیقت، تخت جمشید یک زیارتگاه مقدس ملی بود، وقف منظوری خاص: جای بسیار مناسبی برای جشن های نوروزی همه نیروهای آسمانی به کمک همه منابع نمادی به اعطای نعمت و برکت فراخوانده می شود. خود تخت جمشید هم مبین عظمت، قدرت و ثروت بود، با نیروی مسلط که برای برانگیختن آن نیروها کافی بود. بنابراین اگر شاهان هخامنشی تخت جمشید را به صورت معبد بزرگی تلقی می کردند، این محل می باید مقدس و محترم باشد. ممکن است این توضیحی باشد برای ناشناس ماندن یک چنین اثر مهمی که می توانست یکی از عجایب دنیای معلوم در کشور های دیگر باشد.

تخت جمشید

مثلا، در عهد عتیق ذکری از تخت جمشید نشده، با این که منبع اطلاعات مهمی در باب سایر بناهای امپراتوری ایران در شوش و اکباتان هست. در هیچ سند بابلی، آشوری یا فنیقی هم از آن ذکری نیست و کتسیاس مولف تاریخ ایران که خود 24 سال دربار ایران زیسته، اشاره ای به آن نکرده است.
بی شک تخت جمشید در ایران مکان مورد احترامی بوده، علاوه بر آن، موجب سر بلندی و افتخار و نمایش نظامی بود که بر رسالت اخلاقی و دینی خویش آگاهی داشت. کوروش اعلام کرد او خواهان صلح برای کسانی است که همیشه در جنگ بوده اند و نظم عدالت نخستین هدف اوست.
میراث ایران باستان
بعد از فروپاشی پادشاهی هخامنشی در سال 330 قبل از میلاد مسیح میراث ایران باستان یعنی شکوه و عظمت جغرافیایی پادشاهی هخامنشی همچنان در اذهان دودمان های پادشاهی بعدی زنده ماند. اما در تاریخ نگاری دوران ساسانی که در قرن پنجم تا ششم بعد از میلاد مسیح به حاکمیت رسیدند جایی برای حکم رانی شاهان هخامنشی در تبار شناسی و تاریخ پادشاهی در نظر گرفته نشده است و پس از فتح ایران به دست مسلمانان بود که در منابع عربی و ایرانی به این پادشاهی باستانی ایرانی توجهی کردند اما در کل در دوران اسلامی ویرانه های ایران باستان را که یونانیان پرسپولیس می نامیدند به چهره های افسانه ای نسبت دادند. مثلا گفتند پرسپولیس سکونت گاه جمشید بوده است و آن را تخت جمشید نامیدند و ویرانه های پاسارگاد و ارامگاه کوروش را به شاه سلیمان افسانه ای نسبت دادند که نام وی در کتب عهد عتیق و قرآن کریم آمده است. در خود ایران هم تا زمانی که علاقه به گذشته ی باستانی با حس ملی گرایی فزاینده در قرن نوزدهم تلفیق نشده بود دانش دقیقی در مورد دوران هخامنشی وجود نداشت. البته اروپاییان از پایان قرن شانزده میلادی می دانستند که خرابه های تخت جمشید در واقع همان پرسپولیس است. بعد از آن که اسکندر در سال 330 قبل از میلاد، پرسپولیس را ویران کرد شاهان پارس که خاستگاه اطراف پرسپولیس است و زیریوغ سلوکیان قرار داشتند سکه هایی را در قرن دوم قبل از میلاد مسیح ضرب کردند که نقش و نگار حک شده بر آنها با سکه های پارسیان باستان در قرون پنجم و چهارم قبل از میلاد مسیح پیوند تنگاتنکی داشت. نقش حاکمی نشسته بر تخت در پشت این سکه های قدیمی پارس ها به چشم می خورد که شباهت زیادی به نقش برجسته ی پادشاهان بر دیواره های تخت جمشید دارد. در برخی از سکه های پارس شخصی را میبینیم که احتمالا حاکم محلی است و در جلوی بنایی در حال نیایش است که شبیه تخت جمشید است. در بالای این بنا هم نمادی شبیه مرد بال دار هخامنشی به نام فرنه یا شکوه پادشاه به چشم می خورد.

تخت جمشید

در میانه قرن سوم قبل از میلاد پارت های اشکانی در شمال خاوری ایران در صحنه ی سیاسی پدیدار شدند و به تدریج بخش باختری ایران و بین النهرین را فتح کردند. این سلسله در قرن نخست قبل از میلاد توانست دوباره حاکمیت ایران را بر کل قلمروی هخامنشی برقرار کند. سکه های اولیه این فرمانروایان که متعلق به قرون سوم تا دوم قبل از میلاد مسیح است. شبیه سکه های پارسی متعلق به قرون پنجم تا چهارم قبل از میلاد است. چهره ی پادشاه پارتی اشکانی روی سکه و کماندار نشسته ی پشت سکه یادآور نمونه های قبلی سکه های پارسی است. تخت پادشاه هم با پایه های پیازی شکل شبیه تخت پادشاهان پارسی تصویر شده در نقش های برجسته ی تخت جمشید است. احیای سنن پارسی باستان در دوران پارت ها در ظهور مجدد عنوان شاهنشاه در اوایل قرن نخست پیش از میلاد نیز تجلی یافته است. در منابع یونانی نیز آمده است که شاهان پارت برای ایران باستان اهمیت قائل بودند. وقتی که در قرن اول بعد از میلاد رومیان و پارت ها بر سر ارمنستان با هم در گیر شدند و شاهزاده ای پارتی شاه ارمنستان شد اردوان دوم ( 10 تا 38 بعد از میلاد) به روم اعلام کرد تمام دارایی های کوروش و پس از آن اسکندر دارایی بی چون و چرای خود وی است و اگر لازم باشد به زور اسلحه آن ها را پس خواهد گرفت. با سرنگونی پادشاهی پارت در آغاز قرن سوم بعد از میلاد، دودمان ساسانی از پارس که خاستگاه هخامنشیان بود قدرت را به دست گرفت. اردشیر پادشاه ساسانی و پدرش بابک با منطقه ی اطراف تخت جمشید رابطه ی نزدیکی داشت و نقش برجسته ای در تخت جمشید که متعلق به اوایل قرن سوم میلادی است اردشیر، پدرش بابک و برادر بزرگ ترش شاپور را نشان می دهد. یعنی پادشاهان آغازین ساسانی به تخت جمشید اهمیت می دادند و دستور داده بودند تصاویرشان را در تخت جمشید حک کنند. وقتی اردشیر، پارتیان را شکست داد و شاهنشاه جدید ایران شد بر تختی مانند تخت های هخامنشی نشست که از نقش برجسته های تخت جمشید الگو برداری شده بود و بر پشت سکه های دوران وی حک شده است. در این تلفیقی از پنجه های شیر و اتشگاه زرتشتی را می بینیم. اردشیر، پسرش و نوه های اردشیر هم نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید را برای ساخت بنای یادبود خود برگزیدند یعنی همان جایی که در آن شاهان هخامنشی گورهای خود را در صخره ها کنده بودند.
شاپور دوم ساسانی ( 309 تا 373) میلادی در سال 311 میلادی از تخت جمشید بازدید کرد و دستور داد متنی به زبان پهلوی در درون ویرانه های کاخ داریوش حک کنند: در ماه سپندارمذ، در دومین سال پادشاهی مزداست، خدایگان شاپور، شاه ایران و انیران که نژاد از ایزدان دارد، هنگامی که شاپور سکانشاه، فرمانروای هندوستان، سیستان و توران تا به کرانه ی دریا … از این راه روانه شد، راه میان استخر و سیستان، و به نیکویی در این جا، ( صد ستون) فرود آمد. در این بنا خوراک خورد….
بزمی بزرگ بر پا کرد و آیین های دینی به جای آورد. برای پدر و نیاکانش نیایش کرد. آنگاه برای شاپور، شاه شاهان، و روان خودش و نیز برای آن که این بنا را بفرمودساختند، نیایش کرد.
شاپور دوم نام پارسی کهن تخت جمشید یعنی پارسه را به کار نمیبرد بلکه از نام صدستون استفاده میکند. صد در فارسی امروز نیز به عددی بزرگ اشاره دارد. عدد چهل نیز همین گونه است. زمان شاپور دوم تهدید فزاینده از سوی سایر ادیان مثلا مسحیت و یهودیت از غرب و آیین بودا از شرق سبب شد تا حکومت ایران احساس کند نیاز است تا آیین زرتشت جایگاه ویژه ای در نظام حکمرانی داشته باشد. شاهان ساسانی که خود را دارندگان فر ایزدی می انگاشتند می بایست رویدادنگاری مقبول مذهبی نیز می داشتند. در قرون پنجم و ششم میلادی بود تاریخ ملی رسمی به نام خدای نامک تحت نفوذ روحانیان زرتشتی به رشته ی تحریر درآمد. در این کتاب شاهان اوستایی که ریشه در سنن شرق ایران دارند نخستین سلسله های  پادشاهی ایرانی معرفی شده اند و بنابراین شاهان هخامنشی را از قلم انداخته اند. آن چه از کوروش و داریوش شاهان ایران باستان به طور مبهم می دانیم برگرفته از نوشته های مورخان آغاز دوره ی اسلامی است. طبری در قرون نهم و دهم نیاکان اردشیر اول ساسانی را ساسان پسر دارای کبیر (داریوش سوم)، پسر اردشیر بهمن نام می برد و در ادامه می گوید اسکندر در زمان دارا به کشور حمله کرد و تمام شهر ها، دژها و آتشکده های پارسیان را نابود کرد، روحانیان را کشت و کتاب ها را سوزاند. دینوری در قرن نهم و میلادی در شرح تاریخ قدیم ایران هم به کیخسرو اشاره می کند که یکی از شاهان افسانه ای اوستایی است، هم به سلیمان و آن ها را پادشاهان پارس می نامد. دینوری بهمن را پادشاهی می داند که اجازه داد یهودیان به وطن خود برگردند که احتمالا منظور وی همان کوروش است. او نیز می گوید اسکندر در زمان دارا، فرزند دارا ایران را فتح کرد. حمزه ی اصفهانی نوشته است که بهمن طبق مکتوبات یهودیان همان کوروش است. در آثار الباقیه ی بیرونی نیز اشارات زیادی به کوروش و پادشاهی وی شده است و هم چنین فهرستی از تمامی پادشاهان دیگر هخامنشی در این کتاب آمده است. به نظر بیرونی کوروش همان کیخسرو است. پاسارگاد را در دوران حکومت اتابکان فارس به مسجد تبدیل کردند که نشان می دهد این مکان پیش از اسلامی در دوران اسلامی دارای اهمیت مذهبی بوده است. برخی از ستون ها را که از کاخ های مجاور برای ساختن این مسجد آورده بودند در سال 1971 به جای اصلی شان برگرداندند. در کتاب عجایب نامه متعلق به اواخر قرن دوازده ی میلادی نیز از قصر جمشید و هزار ستون آن و نقش های بر جسته ی سنگی آن و نقش موجودات نیم انسان نیم گاو سخن رفته است. محمود هروی مورخ قرن هفدهم در کتاب خود به نام جامع مفیدی نوشته است که در کوهی در نزدیکی استخر معبدی ساخته اند… و ساخت این بنای چهل مناری یکی از عجایب روزگار است. سازنده ی آن جمشید است. وقتی که اسکندر رومی به فارس رسید، دستور به نابودی ان داد. در دوران صفویه، تخت جمشید را چهل ستون و چهل منار می نامیدند. کشف مجدد تخت جمشید توسط اروپاییان در اوایل قرن پانزدهم رخ داد که راهبی از فرقه ی فرانسیسکن به نام اودریک پردنونی در راه سفر به چین از آن بازدید کرد و در گزارش کوتاهی آن را کامون نامید. مسافر دیگری به نام دن گارسیا دو سیلوا فیگوئروا در سال 1617 از تخت جمشید بازدید کرد و به درستی تشخیص داد که همان پرسپولیس است. تاجری و نیزی به نام پیترو دلا واله در سال 1621 از تخت جمشید دیدار کرد و نخستین شخصی بود که از سنگ نوشته های کهن پارسی رونوشت برداشت. ژان شاردن فرانسوی که چهار سال در ایران زندگی کرد ( 1673 تا 1677) و کورنلیس دو برویخن هلندی که در سال های 1704 تا 1705 از تخت جمشید دیدار کرد در مورد بسیاری از یادبودهای برجا مانده نوشته اند. در بهار سال 1765 کارستن نیبوهر، یکی از اعضای هیئت اکتشافی پادشاهی دانمارک، سفر خود را در خلیج فارس نیمه تمام گذاشت تا به کاروانی بپیوندد که از بوشهر راهی شیراز بود. نیبوهر تخت جمشید را جواهر سفر خود نامید و در تخت جمشید، نقش رستم و نقش رجب از سنگ نوشته های شاهان هخامنشی و ساسانی رونوشت برداشت. بعدها دانشمندانی چون گروتفند با بررسی همین رونوشت ها بود که رمز گشایی از نوشته های پارسی باستان را در سال 1802 آغاز کردند. در آغاز قرن نوزده و با افزایش منافع تجاری و سیاسی انگلستان در  ایران، شمار  مسافران انگلیسی در ایران افزایش چشم گیری یافت که از شیراز و تخت جمشید هم دیدار می کردند. جمیز موریه دو بار به ایران سفر کرد. یک بار در سال 1809 و با هیئت هارفورد جونز و بار دیگر در سال 1811 در کسوت منشی اول به همراه سر گور اوزلی. در سفر دوم رابرت گوردون برادر ارل چهارم آبردین و ویلیام اوزلی خاورشناس نامدار و دانش آموخته ی پاریس و لیدن هم حضور داشتند. در همین دوره بود که موریه و گوردون حفاری مختصری در تخت جمشید انجام دادند که حاکم و مردم محلی جلوی آن ها را گرفتند. برخی از نقش برجسته هایی را که کشف کرده بودند با کشتی از طریق بمبئی به انگلستان فرستادند و بعد ها اکثر آن ها را به موزه ی بریتانیا هدیه دادند. موریه و ویلیام اوزلی برخی از یادبودها و جایگاه های تخت جمشید را به درستی شناسایی کردند و طرح های با ارزشی از آن ها ترسیم کردند.

تخت جمشید

کلادیوس جیمز ریچ رئیس کمپانی هند شرقی که در بغداد مستقر بود نخستین بار در سال 1820 و برای فرار از گرمای تابستان بغداد به ایران سفر کرد. سپس در سال 1821 از تخت جمشید، پاسارگاد، نقش رستم، نقش رجب و ویرانه های استخر دیدار کرد. در تخت جمشید روی گاو بال دار محافظ دروازه ی ملل نام خود و تاریخ دیدار را نوشته است و نوشت که حسی را که از دیدن تخت جمشید به وی دست داد قابل وصف نیست. در پاسارگاد هم از نوشته های پارسی قدیمی رونوشت برداشت و آرامگاه کوروش را آرامگاه جالب ترین فرمانروای شرق نامید. ریچ در سال 1821 در شیراز بر اثر ابتلا به بیماری همه گیر وبا در گذشت. ریچ به هنگام اقامت در بغداد با هنرمندی به نام روبرت کرپورتر ملاقات کرد که برای به تصویر کشیدن یادبودها و نقش برجسته های ایران باستان توسط فرهنگستان هنرهای زیبای روسیه در سال 1817 به ایران اعزام شده بود. طرح ها و نقاشی های اب رنگی که این هنرمند از ایران باستان کشیده است بسیار زیبا است. کرپورتر نقش برجسته ی داریوش در بیستون واقع در نزدیکی کرمانشاه در غرب ایران را نیز به تصویر کشید. اوستن هنری لایارد مشهور که در نینوا واقع در بین النهرین حفاری کرده بود از جمله باستان شناسانی بود که در میانه ی قرن نوزده میلادی به ایران سفر کرد. لایارد در تابستان 1840 لباس محلی به تن از بغداد راهی غرب ایران شد و در طاق بستان در نزدیکی کرمانشاه با اوژن فلاندین و پاسکال کاست دیدار کرد. این دو فرانسوی به تفصیل بناهای یادبود ایران را در گزارش های خود تشریح کرده اند. شاهان قاجار نیز به ایرران باستان علاقه داشتند به طوری که می گویند آقا محمد خان قاجار موسس این سلسله از شاهنامه خوانی لذت می برد و وقتی تاج جدیدی برای وی طراحی کردند آن را تاج کیانی نام نهادند که طبق شاهنامه شاهان باستان بر سر می نهادند. فتحعلیشاه جانشین آقا محمد خان قاجار نیز به شاهنامه دلبستگی داشت و خود را با قهرمانان افسانه ای ایران به خصوص رستم و اسفندیار قیاس می کرد. در دوران همین پادشاه بود که چند نقش برجسته ی سنگی در اطراف تهران و شهرستان ها بر پا کردند که تقلید اشکار از دوران پارت ها و ساسانیان بود. با سقوط قاجاریه و به قدرت رسیدن رضا خان نیز حس باستان گرایی در ایران شعله ور شد و انجمن آثار ملی برای حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخ نویسی راجع به ایران در دوران قبل از اسلام و دوران اسلامی تاسیس شد. رضا شاه در سال 1924 از شوش بازدید کرد و وضعیتی که مشاهده کرد خیلی ناراحت شد و چندی بعد در سال 1929 انحصار فرانسویان در تمام حفاری های باستان شناسی در ایران لغو شد و سایر کشورها نیز اجازه یافتند در زمینه های باستان شناسی فعالیت کنند. در سال 1931 موسسه ی شرق شناسی شیکاگو به رهبری ارنست هرتزفیلد که قبلا در سال 1928 حفاری هایی در پاسارگاد انجام داده بود شروع به حفاری در تخت جمشید کرد و از حمایت کامل رضا شاه برخوردار بود. موزه ی ایران باستان در سال 1937 تاسیس شد تا آثار باستانی را در خود جای دهد و در همین سال نیز گروه باستان شناسی دانشگاه تهران تاسیس شد. پس از خلع شدن رضا شاه از سلطنت که در سال 1941 رخ داد و فرزندش محمدرضا شاه به قدرت رسید تاریخ و فرهنگ ایران باستان همچنان دست مایه ای برای اعتبار آفرینی برای نهاد سلطنت بود.

تخت جمشید

بعد از سرنگونی حکومت پهلوی در انقلاب سال 1979 نیز تخت جمشید و ایران باستان هم چنان نقش مهمی در زندگی ایرانیان دارند که به میراث باستانی خود دلبستگی فراوانی دارند. تخت جمشید، علاوه بر کارکرد جادویی نخستین اش و غیر از قدرت، سربلندی و افتخار، نمایش نظامی بود که بر رسالت اخلاقی و دینی خویش آگاهی داشت. کوروش اعلام کرد او خواهان صلح برای کسانی است که همیشه در جنگ بوده اند و نظم و عدالت نخستین هدف اوست، داریوش اعلام کرد: ( من کسی هستم که راستی را دوست دارد از نادرستی بیزار است….من نمی خواهم توانا بر ناتوان ستم کند…. خواست خداوند در زمین اشوب نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است.) این احساسات انسانی در نجابت و زیبایی ناب بناها تجسم یافت، بناهایی که معقولتر و خوشایند تر از کارهای آشوریان و حتیان، شادتر و انسانی تر از آثار مصریان بود. زیبایی تخت جمشید رقابت تصادفی از لحاظ حجم و نمایش پر خرج نیست، بلکه ناشی از آن زیبایی است که به عنوان ارزشی شاهانه شناخته شده بود. مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخ ها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر و در گذر زمان به غارت رفته باشد. تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به ( صد ستون) است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام استفاده می کرد. کاخ صدستون به دلیل داشتن ده ستون در 10 ردیف و مجموع 100 ستون به این نام معروف است. تالار این کاخ محل تجمع فرماندهان و سربازان بوده و نقش های برجسته سربازان بوده و نقش های برجسته سربازان در دو طرف این کاخ به صورت قرینه قرار گرفته است. برای ورود باید از یک جفت پلکان چوبی، عریض و قرینه بالا  بروید که در دیوار غربی نزدیک به گوشه شمالی تعبیه کرده اند. پاخیز این پله ها به قدری کم است که حیوانات بارکش از آن ها بالا و پایین می رفته اند، اما این که معروف است علت کوتاه گرفتن پله ها این بوده تا سواران بتوانند به بالای صفه روند، دلیل موجهی نمی تواند باشد. برعکس، به نظر می آید که در ایران باستان با اسب به درون کاخ شاهی رفتن، مرسوم نبوده است. پهن بودن پله ها و کوتاه بودن ارتفاع آن ها می تواند به این علت باشد که عده بسیار زیادی از بزرگان اداری و سپاهی مملکت بتواند گفت و گوکنان از آنها بالا بروند، درست به همان گونه که این بزرگان بر پلکان های آپادانا و کاخ مرکزی نقش شده اند. نباید از یاد برد که بسیاری از نجبا و ریش سپیدان، بی گمان سالخورده و توان باخته بوده اند. بعد از بالا رفتن از پلکان ورودی اولین چیزی که جلب توجه می کند بنایی است که به ( کاخ دروازه کشورها یا کاخ خشایار شاه ) معروف است. به احتمال زیاد بنای آن در زمان داریوش در مجموعه طراحی شده بود اما به دست خشایار شاه تکمیل شد. چون نمایندگان کشورهای مختلف برای پیشکش هدایا و عرض احترام همگی از آن داخل می شدند به این معروف شده است. کاخ آپادانا اصلی ترین و رفیع ترین بنای پارسه و محل مخصوص پذیرایی مهمانان بود. اریک اشمیت، حفار تخت جمشید آن را ( عالی ترین، باشکوه ترین و وسیع ترین ساختمان های تخت جمشید) خوانده است. یک تالار چهارگوش مرکزی با 36 ستون و سه ایوان که شکوه آن در تاریخ هنر باستان بی سابقه بوده گنجایش پذیرایی از ده هزار میهمان را داشته است. بازدید از تخت جمشید بسیار آموزنده است. هنر آن در واقع به تمامی اقوام و ملل متعدد در مقام اعضای جامعه ای بزرگ غرور و اعتماد می بخشید. هم چنین موجب تعالی زندگی فردی می شد.

تخت جمشید

کاروانسرای مظفری
در نزدیکی آرامگاه کوروش بنایی است مشتمل بر حیاتی به وسعت 16.40*18.5 متر که به صورت نا منظم از سنگ های سفید ربوده شده از کاخ های کوروش ساخته شده و نیز ایوانی به پهنای 3.30 متر با جرزهای سنگی نامنظم و چهارگوش با اتاق های کوچک و بزرگ در پشت آن درب بنا به سمت مشرق بوده سنگ های بنا را با ملات گچ به هم وصل کرده و در بعضی جاها حتی ملات هم بکار نبردند.
کاخ اختصاصی یا نشیمن 
در 230 متری شمال غربی ( کاخ بار عام ) و شمال شرقی (بوستان پاسارگاد) بقایای کاخی واقع است. که مختصات یک بنای مسکونی را دارد و از این روی به کاخ نشیمن یا کاخ اختصاصی شهرت یافته است. تا آغاز سده بیستم چون تنها یک جرز سنگی از این کاخ بیرون از خاک بود، آن را ( کاخ جرزدار)می ناند.
کاخ بار عام
کاخ بار عام یا کاخ پذیرایی کوروش، وسعت این کاخ 2472 متر مربع است که در محور شمال – جنوب شرقی ساخته شده است. این کاخ یک تالار گسترده مرکزی با هشت ستون دارد که وسعت آن 705 متر مربع است. چهار ایوان در چهار سمت کاخ با ستون هایی کوچکتر و دو اتاق، دیگر قسمت های اصلی بنا را تشکیل می دهد. ارتفاع تالار کاخخ به گونه ای بوده که چند متر از سقف ایوان های اطراف بالاتر بوده است.
محوطه مقدس
در فاصله حدود 1200 متری شمال غرب مجموعه پاسارگاد و پشت تپه ماهوری های سنگی مشرف به دشت، محوطه ای باستانی وجود دارد که شامل دو سکوی سنگی سفید رنگ و یک تپه مستطیل شکل پله ای است که معروف به محوطه مقدس است. در این محوطه با استفاده از سنگ های سفید دو سکوی نزدیک به هم ایجاد شده که یکی دارای پله و دیگری بدون پله است.
کاخ دروازه 
کاخ دروازه با وسعت 726 متر مربع در شرق مجموعه  پاسارگاد واقع است. این بنا تالاری به وسعت 686متر مربع دارد که سقف آن را هشت ستون سنگی با ارتفاع تقریبی 16 متر نگاه می داشته اند. زیر ستون به شکل مکعب دو پله ای از سنگ سیاه ساخته شده اند که اکنون در پوششی از کاهگل حفاظت می شوند. وجود این زیرستون های بزرگ نشان دهنده عظمت ستون های کاخ است که هیچ اثری از آنها به دست نیامده است.
برج سنگی 
یکی از بناهای بسیار زیبای مجموعه پاسارگاد برج سنگی است که ساخت آن مربوط به آغاز دوره هخامنشیان است. بنایی چهارگوش برج مانند که اکنون تنها یک دیواره از آن باقی مانده است. گروهی آن را مقبره کمبوجیه پسر و جانشین کوروش می دانند و بعضی هم آن را آتشکده یا نیایشگاه به شمار می آورند و برخی نیز آن را ( گنج خانه کوروش) خوانده اند که در آن اسناد و مدارک مهم دولت هخامنشی بایگانی می شد.
تل تخت در فاصله 2300 متری شمال شرق آرامگاه کوروش بربلندای تپه ای طبیعی ساخته شده و نزدیک به دو هکتار وسعت دارد. ارتفاع تختگاه از کف دشت 50 متر است که پس از صاف کردن قسمتی از تپه تختگاه را به صورت مصنوعی روی آن ایجاد کرده اند. برای ساخت تخت گاه از سنگ های زیادی استفاده شده که شامل دو گونه سنگ سفید مرمر نما و سنگ ماسه ای کبود  رنگ است.
تنگ بلاغی 
تنگ بلاغی در جنوب غربی مجموعه میراث جهانی پاسارگاد قرار گرفته که نزدیک به 18 کیلومتر طول دارد و به عنوان یکی از قدیمی ترین گذرگاه های فارس به شمار می آید. در این تنگه رود پلوار جریان دارد که اهمیت تاریخی و طبیعی تنگه وابسته به همین جریان آبی است. از نگاه طبیعی تنگ بلاغی پوشیده از درختان گوناگون و کهنسالی است که قدمت گونه ای از آنها همانند درخت بنه به چند هزار سال می رسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *