آرامگاه سعدی شیرازی

آرامگاه سعدی شیرازی

در شهرک سعدی شیراز، باغ کهن سالی با مساحت نزدیک به 8000 متر مربع، آرامگاه شاعری است که آوازه سخن او چهار گوشه جهان را در نوردیده است.

سعديه

ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید ***هزار سال پس از مرگ او گرش بویی»

این بیت زیبا که بر در ورودی آرامگاه سعدی نوشته شده است، ترام احساس هر بازدید کننده ای است که پا به محوطه ی روح افزای آرامگاه سعدی می نهد و فضای معنوی آن را با جان و دل در می یابد. در شهرک سعدی شیراز، باغ کهن سالی با مساحت نزدیک به 8000 متر مربع، آرامگاه شاعری است که آوازه ی سخن او چهار گوشه ی جهان را در نوردیده است. هم او که نامش چنان پیوندی با شیراز یافته که نمادی از جاودانگی این شهر به شمار می آید. شاعری که هر ساله مشتاقانی بی شمار از دورترین جای جهان به شوق دیدارش میشتابند و لختی در کنارش جان تشنه ی خویش را با عشق و شور و شیدایی او سیراب می سازند. در باغ سعدیه ، انواع درختان نخلی، کاج و گل های زینتی ، آرامگاه سعدی را در بر گرفته و فضایی بهشتی، شایسته ی ذوق و احساس این شاعر بزرگ شیراز پدید آورده است. سقف آرامگاه، همانند چهل ستون اصفهان ساخته شده است. مزار سعدی در اتاقی هشت ضلعی با سقفی بلند، در پشت همین ايوان قرار دارد. سنگ قبر سعدی در روزگار کریم خان زند بر مزار او نهاده شده و بر آن قصیدهی زیبای زیر در نعت حضرت رسول اکرم (اصلی) نوشته شده است:

کریم السجایا جمیل الشیم  ***نبی البرایا شفیع الامم

شفیع الوری خواجه ی بعثت و نشر ***امام الهدی صدر دیوان حشر

امام رسل پیشوای سبیل ***امین خدا مهبط جبرییل

شفیع مطاع و نبی کریم***قسیم جسیم وسیم نسیم

نماند به عصیان کسی در گرو ***که دارد چنین سیدی پیشرو

چه نعمت پسندیده گویم تو را *** علیک الصلواه ای نبی الوری

درود ملک بر روان تو باد*** بر آل تو پیروان تو باد

خصوصا شهنشاه دلدل سوار***علی ولی صاحب ذوالقار

خدایا به حق بنی فاطمه *** که برقول ایمان کنم خاتمه

اگر طاعتم رد کنی ور قبول*** من و دست و دامان آل رسول

چه کم گردد ای صدر فرخنده پی ***ز قدر رفیعت به درگاه حی
که باشند مشتی گدایان خیل***به مهمان دارالسلامت طفیل
خدایت ثنا گفت و تجلیل کرد***زمین بوس قدر تو تجلیل کرد
ترا عزلولاک تمکین بس است***ثنای تو طه و یاسین بس است
بود اهل عالم به وصـف تـــــو لال***فروزان قیاس است جاه و جلال
چه و صفت کند سعدی ناتمام***علیک الصلواة ای نبی و السلام

بر دیواره ی اتاق قبر سعدی، گزیده هایی از گلستان و بوستان به خط نستعلیق بر کاشی آبی رنگ نوشته شده است. متن این گزیده ها چنین است:

بدایع
ای صوفی سرگردان در بند نکو نامی***تا درد نیاشامی زان درد نیارامی
مُلک صمدیت را چه سود و زیان دارد***گر حافظ قرآنی ورعابد اصنامی
زهدت به چه کار آید رانده ی درگاهی***کفرت چه زیان داردگر نیک سرانجامی
بی چاره ی توفيقند هم صالح هم طالح***درمانده ی تقدیرند هم عارف و هام عامی
جهدت نکند آزاد ای صید که در قیدی***سودت ننهد پرواز ای مرغ که در دامی
جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی***دور فلک آن سنگ است ای خواجه تو آن جامی
این ملک خلل گیرد گر خود مَلک رومی***وین روز به شام آید گر پادشه شامی
کام همه دنیا را بر هیچ بنه سعدی***چون با دگران باید پرداخت به ناکامی
گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری*** تا آدمیت خوانند ورنه کام از انعامی
بوستان

  الا ای که بر خاک ما بگذری***به خاک عزیزان که یادآوری

    که گر خاک شد سعدی او را چه غم***که در زندگی خاک بوده است هم
به بیچارگی تن فرا خاک داد ***وگر گرد عالم بر آمد چو باد
بزرگی که خود را به خردی شمرد***به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
تو آنگه شوی پیش مردم عزیز*** که مر خویشتن را نگیری به چیز
از این خاکدان بنده ای پــــاک شد***که در پای کمتر کسی خاک شد
نگر تا گلستان سعدی شکفت***در او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی***که بر استخوانش نروید گلی

طیبات

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست***عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح*** تا دل مرده مگر زنده کند کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل***آن چه در سرسویدای بنی آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است***به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد***خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد***ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بار ما یکسان است***که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعادیا سیل فنا گرا بکند خانه ی عمر***دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
گلستان

یاد دارم که با کاروانی همه شب رفته بودم و سحرگاه در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای همراه ما بود. نعره بزد و راه بیابان در پیش گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد بگفتم این چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم به نالش درآمده بودند از درخت، و کبکان از کوه، و غوکان از آب، و بهایم از بیشه.اندیشه کردم که مُروت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.

دوش مرغی به صبح می نالید***عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را***مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را***بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست***مرغ تسبیح خوان و من خاموش
قصیدهی بالای در ورودی (درونی)
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست***پس اعتبار بر این چند روز فانی نیست
درخت قد صنوبر خرام انسان را***مدام رونق نوباوهی جوانی نیست
گلی است خرم و خندان و تازه خوشبوی***و لیک امید ثباتش چنان که دانی نیست
دوام پرورش اندر کنار مادر دهر***طمع مکن که در او ہوى مهربانی نیست
چه حاجت است عیان را به استماع بیان***که بی وفایی دور فلک نهانی نیست

از جای گاه مزار سعدی، تالاری به سمت غرب کشیده شده است. این تالار دارای هفت رواق است که هر کدام از آن ها مرتبه ای از سیر و سلوک عارفانه را به ذهن ادمی فرایاد می آورد. در انتهای تالار، مقبره ی شاعر روشن دل سده ی اخیر شادروان فصیح الملک شوریده ی شیرازی قرار دارد.

سعدی را بشناسیم

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یکی از ستارگان درخشان آسمان ادب پارسی است.او در سال 606 ه.ق از خانواده ای دانشمند و سرشناس در شیراز یه دنیا آمد.  همه قبیله ی من عالمان دین بودند ***مرا معلم عشق تو شاعری آموخت پدرش تربیت او را به عهده گرفت، اما هنوز دوران کودکی را پشت سر نگذاشته بود که پدر را از دست داد. پس از آن جد مادری اش به پرورش او همت گماشت. سعدی تا هنگام نوجوانی در شیراز به آموختن علوم ادبی و دینی پرداخت و در سال 620 هـ.ق برای ادامه ی تحصیل و تکمیل دانش خود راهی بغداد شد و در مدرسه ی نظامیه ی بغداد درس خود را به پایان رساند. آن گاه برای سیر آفاق و انفس،آن گاه برای سیر آفاق و انفس، آهنگ سفری دراز کرد که نزدیک به 40 سال از عمراو را در بر گرفت. سعدی سفر خویش را از بغداد آغاز کرد و حجاز و شام و لبنان و روم را دید و با دستی پر به وطن برگشت.

در اقصای عالم بگشتم بسی *** به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه ای یافتم*** ز هر خرمنی خاوشه ای یافتم

سعدی پس از بازگشت به شیراز در سال 655 ه.ق بیرون از شهر در دامنه ی کوه «قلعه ی بندر» ماندگار شد و به ساختن مدرسه و مکانی برای درویشان و دانشجویان علوم ادبی پرداخت. در همین زمان دو اثر ارزشمند خود به نام های «گلستان» و «بوستان» را به پایان رساند. بازگشت سعدی به شیراز هم زمان با حکومت «اتابکان» بر فارس بود. در آن روزگار، سعد بن ابی بکر حاکم شیراز بود. این پادشاه به سعدی دلبستگی فراوان داشت و در زمینه ی بسط و گسترش ادب فارسی او را یاری کرد. سعدی به پاس این همکاری، تخلص شعری خود را به مناسبت نام او، «سعدی» گذاشت و به همین نام مشهور شد. سرانجام در سال 690 ه.ق این شاعر شیرین سخن در خانقاه خویش زندگی را بدرود گفت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.

تاریخچه ی آرامگاه سعدی
پس از مرگ سعدی، مزارش زیارتگاه عارفان و عاشقان گردید. دوست داران او بر سر تربتش آرامگاهی ساختند که در گذر زمان تعمیراتی بر روی آن انجام گرفت. در روزگار زندیه، کریم خان زند آرامگاهی مناسب بر مقبره ی سعدی ساخت و سنگ قبری بر مزار او نهاد که تا کنون بر جای مانده است. این ساختمان، بنایی دو طبقه بود با دو اتاق در دو سوى آن و ایوانی با پله، تاق نما و غرفه هایی کوچک در میانه که سنگ مزار سعدی در طبقه ی هم کف آن قرار داشت. این بنا که با آجر و گچ و ساروج ساخته شده بود تا سال ۱۳۲۷ خورشیدی پا برجا بود. در آن سال، انجمن آثار ملی فارس، نقشه ی جدیدی برای ساختمان آرامگاه تهیه کرد که کار ساخت و ساز آن در سال ۱۳۳۱ خورشیدی به پایان رسید. ساختمان جدید با 261 متر مربع زیربنا در میان باغ سعدیه قرار دارد و پذیرای شیفتگانی است که هر روزه از سراسر جهان به دیدار محبوب خود می شتابند.از سال ۱۳۸۰ خورشیدی محوطه ی باغ سعدیه گسترش پیدا کرده و فضای وسیع و مناسب تری برای بازدید کنندگان ایجاد گردیده است. این فضا نزدیک به چندین هکتار می باشد. بنا به پیشنهاد بنیاد فارس شناسی، روز اول اردیبهشت ماه هر سال به نام روز سعدی نام گذاری شده است. در این روز، سعدی شناسان و دوست داران سعدی بر مزار او و در سراسر کشور و نیز کشورهای علاقمند گردهم می آیند و یاد او را گرامی می دارند.
حوض ماهی سعدی
چشمه ی آب زلالی، در سطحی پایین تر از سطح آرامگاه سعدی از دل زمین می جوشد و آرام روان می گردد. شیرازی ها آن را آب سعدی می گویند و تا پیش از آن که بر آن سقفی زده شود، یکی از جایگاه های گردش و آب تنی مردم بوده است. اما اکنون به شیوه ی زیبایی به سبک معماری سنتی بر حوض آن چایخانه ی سنتی بنا کرده اند که جای گاهی بسیار دل کش برای استراحت بازدید کنندگان است.این چشمه از روزگاران باستان در اینجا روان بوده است. هنگامی که سعدی از سفر دراز خویش به شیراز باز می گردد این مکان را برای زندگی خود بر می گزیند و با این آب، باغی زیبا و نیکو پدید می آورد. پس از درگذشت سعدی و خاک سپاری وی در همین باغ، آب این چشمه در نزد شیرازی ها احترام بسیاری می یابد و در مورد ارزش ها و ویژگی های آن سخنان بسیار می گویند. حتی به پاس احترام به روح سعدی و با وجود داشتن ماهی فراوان کسی در آن، ماهی گیری نمی کرده است. «تاورنیه» که در سال 1048 هـ . ق – زمان شاه عباس صفوی – از شیراز دیدن کرده است در این باره می نویسد: مردم می گویند این ماهی ها متعلق به سعدی است و صیدشان گناه دارد». «فرصت الدوله شیرازی» در کتاب آثار عجـم می گوید: این آب دارای حسنات زیادی است و هر چه را با آن طبخ کنند، چند دقیقه زودتر از طبخ در آب های معمولی پخته می شود . از روزگاران گذشته، شست و شوی در این آب جزو باورهای مردم شیراز بوده و هنوز هم برای رفع برخی بیماری های پوستی در آن، آب تنی می کنند. در این مدت به جز تفریح و گردش، آب تنی می کردند و رخت و لباس می شستند. به همین دلیل آن را آب گازران یا رخت شویان نیز مینامند. در طرح گسترش سعدیه، محل رخت شویان، به سبک زیبایی ساخته شده است.این چشمه پس از ظهور در باغ سعدیه از نهر زیرزمینی می گذرد و نزدیک به 250 متری جنوب آرامگاه دوباره پیدا می شود که باغ های دلگشا و طاووسیه با آن، آبیاری می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *